قشنگم گاهی آدم حکمت اتفاقاتی برای آدم میافته نمیدونه .
یه مثال از خودم بزنم من بچه ام در نزدیک چهار ماهگی از دست دادم . بخاطر ایست قلبی که هیچ وقت علتش معلوم نشد سقط کردم . همیشه ناراحت بودم و حس خلأ در زندگی بود که با هیچی پر نمیشد . همش به خدا میگفتم چرا اینجوری شد و...
بعد در بارداری دومم برا اطمینان از سلامت قلب جنین به اصرار خودم رفتم برای اکو قلب. یه مادری اونجا بود که برای اکو اومده بود میگفت دکتر سونو بهم گفته قاب بچه ام مشکل داره اگر اینطوری باید بره سقط کنه. یعنی مادری در ۱۸ هفته بود باید میرفت یه کاری میکرد قلب بچه اش بایسته و بعد سقط کنه.
نوبتش قبل من بود و متاسفانه وقتی اومد بیرون متوجه شد ت شخیص دکتر درست بود بچه باید سقط بشه.
بعد اون زمان همش با خودم میگم من که قلب بچه خودش ایستاد و من فقط شاهد سقط اش بودم واقعا مردم و زنده شدم. الان اون بنده خدا باید چه بکنه .
اونجا فهمیدم خدا چقدر دوسم داشت که حداقل خودم نرفتم مانع زدن قلب بچه بشم و بعد بندازمش. یا مشکل قلبی دنیا بیاد و بعد فوت کنه و...
خلاصه گلم این اتفاق خیلی ناراحت کننده است و هر چقدر ناراحت باشی حق داری . اما سعی کن کم کم برگردی به زندگی ات. به آرامش برسی همون چیزی که قطعا نامزدت آرزو اش بوده برات فراهم کنه