روحش شاد درکتون میکنم من خودمم همسر اولم عاشقش بودم از دست دادم شش سال در سوگش از خونه بیرون نیومدم مادرم یک لباسی میخرید اینم حق رنگی نداشتند فقط مشکی
پرده اتاق میزدم کنار چشمام از نور درد میگرفت فوری تاریک میکردم
ولی دیگه نمیشد اینقدر مشاوره رفتم که دیگه تصمیم به ازدواج گرفتم چون هم سنم کم بود هم خانوادم از وجودم تو اون وضعیت داشتن نابود میشدن
شما هم الان که زوده ولی بعدها انشالله با یک مورد خوب
زندگی جدید میسازی