آره عزیزم
متاسفانه زن داداش کوچیک من بسیار بیشعور پررو و حسوده جوری ک حتی همه فامیلشون قهرن باهاشون مادرش ی فولاد زرهی هست با عقاید پوسیده دختر احمقشم از مادرش پیروی میکنه مادرش انگار مال دوران قاجاره طرز تفکراتش
زن داداشمم کلا خیلی حسوده همههم اینو میدونن
خواهر شوهرمم والا خودش نیست خداش هست من خیلی خیلی بهش خوبی کردم با هم خیلی خوب بودیم ولی متاسفانه شعله حسادت خودش مادرشوهرم شعله کشید وکلا روابطم ن بهم خورد
ببین چقدر زشته ک خواهرشوهر زنگ بزنه به برادرش پشت سر زنش بخواد بد بگه
بماند ک قبلا هم هرچی شوهر منو تنها گیر میاوردن شروع میکردن به اینکه زنت چرا اینجوریه اونجوریه
چون من باهاشون خودمونی نمیشدم اونام میخواستن من باهاش خودمونی بشم ک هر چی میخوام بگن من دم نزنم همه کارهای خونه شون وباغ اینا رو هم بدون چشم داشت انجام بدم انگار کلفت کارگر گرفتن اونم بدون نزد
منم زیر بار نرفتم خواستن زیر آب منو بزنن ک با شوهرم دعواشون شد و شوهرم علنا ب خواهرش گفت تو زندگیه شخصی ما دخالت نکن اونم با ما قهر کرد
حالا من زنداداشم ی کاری کرد ک دشمن نمیکنه ولی من هیچ وقت به داداشم نگفتم فقط وفقط ی بار ب داداشم گفتم حق من این نبود زنت با من اینجور کنه من ک خیلی باهاش خوب بودم
چون طاهرا خانم فتنه کرده بود و میخواست شوهرش نفهمه در این حد ک اومده بود روز عقد من، عقدمو بهم بزنه😐ولی بازم من احترامش داشتم