بله عزیزم
خواهرشوهرم خوب درسی به من داد اینکه صمیمیت با خانواده شوهر آخرش پشیمونی هست
دیگ منم یاد گرفتم بعدا ک جاریم اومد روابطمون با هم کاملا رسمی هستو محترمانه، اصلا باهاش صمیمی نمیشم و نخواهم شد
بعد زن داداش من میخواست عقد منو بهم بزنه من فهمیدم هیجی نگفتم ولی آبروی ما تو فامیلمون رفت از بس گفتن چقدر عروسشون سلیطه اس چقد بدجنسه اینا بیشتر آزارمون میداد
منم کاری ب کارش نداشتم ولی اون بازم میرفت پیش داداش من و هی میگفت خواهرت عقده آیه وخواهر تو فلانه محل من نمیذاره
منم میخواستم به داداشم بگم اگه محلش نمیزارم دلیلش اینه ک اینکارو کرده داداشمم اخلاقمو میدونه من کسی باهام کاری نداشته باشه ابدا مطلقا بلد نیستم براش شر به پا کنم واینا
همون ی بار بحثش شد و حتی ی بارم داداشم دوباره بحثو پیش کشید من دیگ هیچی نگفتم میخواستم کش پیدا نکنه ک هی بدتر شه
خواستم بهت بگم فقط وفقط تو زندگیت با هیچکسی صمیمی نشو حتی اگه اون شخص خیلی خوب بود چون روزگار هزارتا چرخ میخوره شاید همون آدم بعدها دشمن قسم خورده ات بشه من بخاطر کارای خانواده شوهرم خیلی خیلی اذیت شدم حتی بیشتر از کارای زن داداشم، سالها افسرده بودم مریض شدم فقط بخاطر صمیمیت بیخود و اعتماد نابجا
و ابدا مطلقا راز زندگیتو به هیچ کسی جز خدا نگو