بعد دو ماه رفته م خونه مادر شوهرم غذا املت گذاشتن اونم بعد دو ساعت آماده شد

بستگی به رابطه خودتون داره

آیا اونقدری صمیمی هستین که بدون دعوت میرید و راحتن براتون املت میزارن.  

البته من بودم ناراحت نمی‌شدم به هرحال پسرش رفته خونه باباش شما هم عضو اون خانواده ای هرچی داشتن میخوری ... بازم بستگی به شخصیت و رابطه خودتون داره

امیدوارم زودتر ب درجه ای از بلوغ فکری برسی عزیزم

ک بفهمی اینجور رفتارا بخاطر کمبود هایی هست ک خودشون تو زندگی دارن مثل بی احترامی و....

و خودت رو درگیر اینجور افکار نکنی....

و لول خودت رو بالاتر ببری و روی کیفیت زندگی خودت و همسرت و بچه ات تمرکز کنی ن ی غذای املت.....

چه بد، یه بار یکی از فامیلامون تو مهمونی جای غذای رسمی ماکارانی اورد برامون تازه طرف خرپولم بود، ما لرام اینجوریم که اگه تو مهمونی غذای برنجی و گوشت نباشه که واویلا، شد جنگی کل طایفه بهم ریخت😂به زوری اشتی کردیم، دیگه فک کن املت بیارن، خونریزی راه میفته

به همسرت بگو جایی برو که برات ارزش قائل بشن

ما برای مهمون حتی اگه روز قبل هم اومده باشه املت نمیذاریم

خب شاید دیده مرغ طول میکشه دستشونم بنده گفته حاضری بخوریم.شما خودت بهتر میشناسیشون اگه قبلا خوب پذیرایی کردن نمیشه خیلی به دل گرفت

نه نمی رفتم یه جورایی آدم سبک می کنند 

به نظرم چند هفته یه بار عصر برید دو ساعت بشینید و برگردید

عزیزم اگه سرزده رفتی که جای  ناراحتی ودلخوری نداره 

نمیتونستن همون لحظه پلو ومرغ بپزن، جدای از اون غریبه نیستید که، حالا یه بار غذا معمولی باشه چی میشه مگه 

برام مهم نیست غدا چی بدن .املت دادن ناراحتم نشد .غریبه نیستی که

نمیدونم ولی گاهی شده که مثلا مادر شوهرم خرید داشته پدر شوهرم دیر رسونده خریدارشو و حاضری خوردیم بعد شام جبران کرده ولی مهم نبود واسم عیب نداره پیش میاد دیگه

منم دعوت‌نمیکنن وقتی میریم جنگ میشه تا الان کجا بود از صب تعطیل بودید خونه فامیل زنت بودی ب شوهرم میگه الان یاد ما افتادی حالا سرکار بودیم مثلا ۵ راه افتادیم ۷ رسیدیم خونشون شام ک نمیدن هیچی خودم باید واشم ظرفای نهارشونم بشورم هزارتا حرفم میزنن

فکر‌میکنن از صب ددر بودیم اونا رو نبردیم هی شوهرم میگه نریم ولی وقتی نمیریم زنگ میزنن ب من ک تو خجالت نمیکشی چزا نمیای چزا زنگ نمیزنی چرا فاصله گرفتی

ساندویچ سفارش میدادین یا پیتزا به اونم تعارف میکردی 

اگه سر زده رفتی و دعوت نکردن حق نداری ناراحت باشی 

شاید برنامه غذایی شون اون روز نهار اون بوده 

شامم که گفتن مرغ میزارن شما نموندی

بعد از ۷ سال با اصرار خواهر شوهر تریلیاردرم که همیشه گریه میکرد چرا خونمون نمیاین داداشم از من دور شده بچه داداشم منو نمیشناسه ،،،،ما رفتیم خونشون از قبل هم اطلاع داده بودیم ،،، برای شام نفری یه تخم مرغ اب پز کرده بود با یدونه خیارشور و یدونه سیب زمینی اب پز گذاشت جلومون ،،،