2777
2789
عنوان

خانوما تورو خدا بیاین با شوهرم دعوام شد زنگ زدم پدر شوهرم اومد

| مشاهده متن کامل بحث + 1018 بازدید | 99 پست
اینکه تو همچین شرایطی هنوز به فکر نی نی سایتی برای نی نی سایت مایع افتخاره

من خواهر ندارم 

هیچ دوستی ام ندارم باهاش صمیمی باشم و از زندگیم بگم واسش 

چون ازدواج دومم هست و خودم شوهرمو انتخاب پیش خانوادم هیچ وقت از بحث و دعوا هامون نمیگم و همیشه‌ میگم خیییلی خوبه، بهترینه،. کنارش خوشبختم و... 

که خیالشون راحت باشه، نگران من و زندگیم نباشن 

به خاطر همین اومدم اینجا بگم یکم حالم بهتر بشه 

پدر شوهرم که اومد اول یه لیوان آب ریخت واسم 

دید چطور می لرزیدم و اشکام میومد 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اروم باش اول

خیییلی حالم بده😭😭😭😭😭😭😭

دارم دق میکنم 

چندبار دروغ گفته بهم 

دیگه باورش ندارم 

فقط دلم واسه خودم میسوزه 

چرا اینبارم انتخابم درست نبود 

خدا میدونه همممه جوره ازش سرترم 

از لحاظ ظاهر،. تحصیلات،. خانواده،. اوضاع مالی و.... 

شاید قابل باور نباشه ولی توی خونه ی من داریم زندگی میکنیم 

بخش زیااادی از هزینه های زندگیمون رو من دارم میدم 

واسه پسرش با جون و دل دارم مادری میکنم 

کمترین کاری که میتونست بکنه این بود که باهام صاف و صادق باشه که نیست

خیییلی حالم بده😭😭😭😭😭😭😭دارم دق میکنم چندبار دروغ گفته بهم دیگه باورش ندارم فقط دلم واسه خودم م ...

نمیدونم مشاوره رفتی یا نه

ولی اگه بهت گفت تصمیم جدی بگیر قاطع برخورد کن سازش رو بذار کنار

ک اونم به خودش بیاد

حتما به تنگ اومده بعضی وقتا آدم چاره ی دیگه ای نداره

این مدت خیییلی دعوا داشتیم 

هیچ وقت چیزی نگفتم 

اینبار دیگه صدای اون زنه رو شنیدم و اونجوری با تمسخر خندید گفت شوهرت پیچوندت من اصلا پسر ندارم 

دیگه خون به مغزم نرسید 😭😭😭😭

اگر عاقل باشی جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته به سرت بیرونش کن و دیگه راهش نده 

این اراذل بیسواد مفت خور رو میخوای چیکار خدا خیرت بده

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی   تا شب نرود صبح پدیدار نباشد  سعدی                                                  بله جناب سعدی اما رنج پایانی ندارد همچون نفس با من آمیخته است و با هر دم و بازدمی خود را به من نشان می دهد.....!

من این کارو کردم الان متوجه شدم اشتباه بوده 

به ظاهر طرفدار تو هستن، در باطن هر چی گفتی و هر کاری کردی، تعداد اشکهاتو به شوهرت میگن 

بعدشم دیگه بیخیالت نمیشن ، همش دنبال اینم فضولی کنن


نمیدونم مشاوره رفتی یا نهولی اگه بهت گفت تصمیم جدی بگیر قاطع برخورد کن سازش رو بذار کنارک اونم به خو ...

دیگه نمیخوام سازش کنم 

افسرده شدم این ده ماه 

همیشه حفظ ظاهر کردم 

آخه خیییلی از بابا و داداشم حساب میبره 

نذارین توروخدا به پای خودپسندی و فخر فروشی و این چیزا 

اینجا که کسی منو نمیشناسه ولی من تک دخترم 

خانوادم خیلی خیلی توی شهرمون معروف و سرشناس هستن 

به قول خودش همه جا با غرور و افتخار میگه که داماد خانواده ی ماست 

خیلی از بابام اینا حساب میبره 

تهدیدش کردم گفتم به بابام و داداشم میگم و توام وسایلت جمع کن ازین جا برو 

حالا پشت سر هم داره زنگ میزنه 

من جواب ندادم 

رد تماس میدم 

من چجوری خودمو توجیه کنم 

آخه یه مرد میاد اسم زنشو مادر زنشو میده به همکارآقاش میگه ما تو زندگیمون بحث و دعوا هست واسه ما دعای مهر و محبت بگیر؟!!!!!!!! 

میشه اصلا؟! 

خودش زنگ زده بود به زنه 

انقدرم لحن حرف زدن و صداش حس بدی میداد که نگو 


الان میاد از پسرش طرفداری می کنه

نه عزیز 

باباش گفت تو تحصیل کرده ای خانومی با وقاری اونو ببخش به ریش سفید من 

تو از خانواده ی بزرگی هستی 

من احترام زیادی برای خودتو خانوادت قائلم 

بمون سر زندگیت من اینو درستش میکنم 


دیگه نمیخوام سازش کنم افسرده شدم این ده ماه همیشه حفظ ظاهر کردم آخه خیییلی از بابا و داداشم حساب میب ...

اینکه همچین کاری کرده بخاطر سادگیشه مثلا میخواسته کار مفیدی برا زندگیتون انجام بده

ولی اینکه حس کردی داره با خانمه ببخشید لاس میزنه

اینو نمیدونم اگه سابقه داره ک حق داری 

چند مدت ازش دور باش

درد دل پیش خانواده شوهر ممنوع

آخه پیش خانواده ی خودم هیچی نمیتونم بگم 

شوهرمم دیگه پر رو شده 

دیده من به خاطر آرامش مامان بابام هرچی ام پیش میاد صدام در نمیاد 

دیگه حس کردم داره سو استفاده میکنه 

ب بابای خودش گفتم

آروم باش خوب کاری کردی بزار بفهمن پسرشون اخلاق نداره تو درواقع کار درستی کردی..

به جون پسرم خیلی  وقتا با شوهرم بدترین دعوا رو داشتیم که بعدش از حال بد رفتم بیمارستان سرم زدم ولی مادرشوهرم همون موقع زنگ زده باهاش گفتم و خندیدم و قربون صدقش رفتم گفتم چیزی نفهمه غصه بخوره 

بذار همیشه ذوق زندگیمونو کنه 

هیچ وقت چیزی نگفته بودم 

با اینکه خودشون میدونن پسرشون اخلاق درستی نداره 

اینبار گفتم بذار بگم 

بعدها یه وقت از خودم شاکی نشن بگن چرا به ما نگفتی ما درستش کنیم 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز