خانوما تورو خدا بیاین با شوهرم دعوام شد زنگ زدم پدر شوهرم اومد

عزیزمی 

آخه نسبت بهش بی اعتماد شدم 

چون قبلا هم بهم دروغ گفت و من دستشو رو کردم ولی پیش خانواده ها هیچی نگفتم 

من خیییلی باهاش صاف و صادقم 

ولی اون اینجوری نیست 

آره عزیزم منم اصلا واسه دعا گرفتن دعوا نکردم 

من خییییلی سختم شد که چرا هم دروغ گفت هم پنهان کاری کرد 

خودش باعث میشه بهش شک داشته باشم 

ذهنمو خراب میکنه 

آره خدا میدونه شوهر قبلیم با دروغ و پنهان کاری گند زد به زندگیمون و به دنبالش خیلی چیزای دیگه ام پیش اومد و تهش رسید به طلاق 

بارها بهش گفتم نقطه ضعفم دروغه 

باهام رو راست باش 

صادق باش 

رفیق باش 

ولی چند بار بهم دروغ گفته 

دفعه ی قبل دیر اومد خونه بوی چوب میداد 

من فهمیدم رفته توی پارکینگی که اجاره کردیم واسه وسایل اضافه اونجا نجاری کرده 

گفتم چرا رفتی شب اومدی 

وقت نذاشتی واسه من و بچه ها 

دعوامون شد شدیییید 

گفت کارگاه نبودم رفته بودم جایی بازدید خطوط لوله اونجا نجاری بوده 

یه آدرس داد گفت اونجا 

منم پاشدم رفتم به اون آدرس گفتم شوهرم اینجا بوده گوشیشو جا گذاشته اینجا 

گفت شوهرت کیه خانوم؟ گفتم آقای فلانی اومده بود واسه بازدید خطوط لوله و تایید نقشه هاتون 

گفت اصلا همچین کسی اینجا نبوده!!! 

زنش خیانت کرده بود 

خانواده ها متوجه شدن و توافقی جدا شدن و بچه رو دادن به شوهرم و زنش از شهرمون کلا رفت 

آره عزیز ده ماهه که اومدیم سر زندگیمون بحث و دعوا ها بوده کم و بیش 

سر اینکه بارها قول داد سیگارو بذار کنار ولی نذاشت 

سر اینکه بارها قول داد واسه من و بچه ها وقت بذاره ولی نذاشت 

سر اینکه نمیذاره تنها برم خیابون و خرید و... 

با خودش باید برم و بیام 

هر جا بخوام برم زودتر از من حاضر میشه 😑😑😑😑

ممنونتم مهربون ❤️