پس فردا عروسیشونه بعد اینا تو دوران نامزدیمون ماشین خریدن ما نداشتیم کلی بهم پزشو میدادن یه بار یه اتفاقی برای ماشینشون افتاد انداختن گردن من درحالیکه به ارواح مرده هام قسم من باماشینشون کاری نکردم بعدشم همین دوماه پیش پیش مادر شوهرم سعی میکردن اونو برعلیه من پرکنن وخودشو عروس خوبه کنه
بعدشم سه ساله باهم حرف نمیزنیم بعد نزدیک عروسیش زن و شوهر اینقدر بامن مهربون شدن