شما در مقابل بچه ای که دنیا میارید مسئول هستید ، اگه ذره ای از زندگیتون راضی نیستید التماستون میکنم بچه دار نشید ، مامانم وقتی با بابام ازدواج کرد بابام بهش گفت من خواهر برادرامو هم نگه میدارم چون پدر و مادرش فوت کرده بودن مامانمم قبول کرده بود ، از وقتی که چشممو باز کردم همش یا درحال تحقیر بودم یا درحال کتک خوردن ، با عمه هام بحث میکرد منو میزد ، کارش زیاد میشد منو میزد ، ۷ یا ۸ سالم بود دوستام میومدن میگفتن بیا بریم بازی کنیم مامانم میگفت نه باید بمونی تو کارای خونه بهم کمک کنی ، عمه هام دست به سیاه و سفید نمی زدن مامانم کار میکرد از اونور هم خسته میشد منو میزد 😔 کاش طلاق میگرفت میرفت بخدا اگه میرفت ما الان اینجوری نمیشدیم ، داداشم از خونه فراریه عصبی شده همش دعوا راه میندازه صبح میره بیرون شب ساعت ۲ برمیگرده ، خود من افسردگی گرفتم با دخترم میونه خوبی ندارم میدونم همش عوارض دوران بچگیمه ، هیچوقت یادم نمیره یکی از دوستام وقتی راهنمایی بودیم دفتر آورده بود که سوال براش حل کنم بابام اومد گفت نه این هیچی بلد نیست راه رفتن خودشو بلد نیست میخواد به تو درس بده؟ ببر بده اون یکی دوستت 😔 همونجا خودمو باختم
رفته بودیم مهمونی داداشم بچه بود یه نفر بهش گفت عمو جون بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی ؟ داداشم گفت مهندس ، بابام از اونور برگشت جلو همه گفت مهندس آشغال جمع کن 😔 مرده برگشت گفت نه اینجوری نگید حتی شوخیشم قشنگ نیست اعتماد به نفس بچه میاد پایین ، داداشم خیلی خجالت کشید بغض کرد
الان هردوتامون از پدر و مادرمون متنفر هستیم ، مارو آوردن فقط زجر بدن همین ، نه پول آنچنانی خرجمون کردن نه کادو تا الان برامون گرفتن نه چیزی ، عید که میشه مامانم بدو بدو میاد عیدی بده فقط بخاطر اینکه شوهرم بگه وای اینا چقد خوبن ، وقتی مجرد بودم حتی پول برای مدرسه نمیدادن خدا شاهده لقمه میبردم مدرسه ، وقتی بچه ها میگفتن بیایید پول بذاریم خوراکی بخریم من خودمو میکشیدم کنار ، یه بارم یکی از بچه ها فهمید پول ندارم رفت خودش برام خوراکی خرید خورد شدم 😔