قضیه از این قراره که مادر من فرد بشدت دلسوز و دل رحمیه
هررررهفته جمعه ها مادر و خواهرش رو میاره بیرون با ما
و هرررهفته یه چیزی باید درست کنه بیاره بده اونا بخورن
جمعه من حالم یکم خوب نبود ، رفته وسایل ساندویچ خریده آورده میکه درست کن
تو سرما انگار واجبه
دکتر بهش گقته چربیت بالاس باید رعایت کنی ولی انگار نا انگار
اونم چه مادر و خواهریییییییی؟؟؟بارها دلشو میکشنن بازم میره سمتشون
خالم خیلی ساله شوهرش مرده و با مادربزرگم زندگی میکنه
خیلیی آدم بدرد نخورو پررو و دوروییه ، مامانبزرگمم از اون بدتر
بارها جلو من از مامانم بد میگه مثلا به شوخی
ولی با این حال مادرم فقط بخاطر مادربزرگم میره سراغشون
دلم برای مادرم میسوزه
البته گاهی درس رو بهونه میکنم و نمیرم
وگرنه متنفرم از اون دوتا
اونا علنا با کاراشون و رفتارشون دارن میگن که فقط بخاطر نفعشون با ما هستن
چون کس دیگه ای نمیره دنبالشون ، هیچکدوم از خاله ها و داییام اندازه مادر من خودشونو هلاک نمیکنن برا اونا
بعد جالبه مادربزرگم و خالم به اونا که اصن هیچ سودی براش ندارن بیشتر محبت میکنه 😐
بخدا دیگه خسته شدم
ما یه تفریح خانوادگی نمیتونیم داشته باشیم
هررررررجمعه اونا باید با ما باشن
حداقل هر دوهفته بره دنبالشون
نه هررررهفته
خسته شدم دیگه
نظر شما چیه