شب محضر خونه ی ما موند که بعد مامانم گفت برادر داری خوب نیست شبا اینجا بمونه ما خونمون کوچیکه و اتاقمم با داداشم مشترکه اون شب داداشم رفت وسط حال خوابید. شب جشن عقدمونم من خونه ی اونا موندم. حالا دو هفته میگذره و شوهرم کلافس. نه خانواده ی من احازه میدن شب بیاد اینجا خانواده ی اونم چون برادر مجرد داره مادر شوهرم خوشش نمیاد بمونم. خلاصه نمیدونیم چیکار کنیم
نکن نکن
موندم با همچین افکاری چرا بچه هاشونو عروس داماد میکنن اخه😐
طفلی 😁
هتل
برید هتل
اگه اسمش تو شناسنامته خونه مبله ساعتی اجاره کنید نشدم بگو بساط عروسی رو زودتر راه بنداز
هتلی جایی خلوت کنین
اتاق بگیرین...
زود عروسی بگیرید
هم شما حق دارید هم خانواده هاتون
بعنی چی اخه
اون بیچاره هام نیاز دارن فقد انگار میخوان تو کف بزارن بچه هاشونو
یکی نیست بگه خودتون که همه کاراتونو کردین حالا به ما رسید سر رسید
والا ادم پس چرا عروس داماد میکنه دیگه هم مجرد باشه ادم راحت تره
این چه کارایی حالا چی به اونا میرسه نمیدونم
خب این که شما و شوهرتون از هم دورید و این مسأله داره اذیتتون میکنه رو می‌فهمم. درک میکنم که بخواید بیشتر با هم وقت بگذرونید، ولی خب هم خانواده‌ها هم یه سری محدودیت‌ها دارند.
خب اینجا پیشنهاد من اینه که با شوهرت خیلی راحت و صمیمی صحبت کنید و بگید که این شرایط براتون سخته. بگید که می‌فهمید محدودیت‌ها چقدر آزاردهندست، اما شما به عنوان زوج نیاز دارید که بیشتر با هم باشید. شاید بشه یه راهی پیدا کرد که مثلاً توی روزهای تعطیل یا وقتی که خونواده‌ها نیستن، شما بتونید بیشتر کنار هم باشید.
همچنین می‌تونید از خانواده‌ها بخواید که درک کنن و یه راه‌حل پیدا کنن که همه راضی باشن. دیگه گاهی اوقات باید به نظر همدیگه احترام بذارید تا یه چیزی پیدا بشه که همه راحت باشن.
الان مهم‌ترین چیز اینه که با شوهرت حرف بزنی، بهش بگی که همدلی و درک می‌خوای و از هم جدا نباشید.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز