رفتیممغازه صاحب مغازه ی زن بود با داداشش زنه منو از مامانم خاستگاری کرد گفت داداشم خوشش اومده ازدخترت میگه خاستگاری کن یهو زن داداشم باعصیانیت گفت وا این چ مدل خاستگاریه بچشم بفل زنه بود بچه زو کشید از بغلش زفت از مغازه بیرون بعد زنه گفت مطمنم ک این خاهرت نبودچون انگار خیلی ناراحت شد گفتم زن داداشمه گفت پیداس چشمم نداره واقعا فاز زن داداشمو نفهمیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پسر ک اومد جلو ازت درخواست اشنایی داد بگو این شماره پدرم تشریف لیارید زیر نطر خانواده اشنا بشیممن من ...
تمام پباماتو خوندم واقعا جرت گفتی ..انگار تو یه دوره زمونه دیگه هستی ...خواهرش با مامانش حرف زده یخواسته شماره آدرس بگیره ..چه توهینی بوده .چی باعث میشه اینقد ذهن ها بسته و کوچیک بشه از کاه کوه بسازن
دقیقا کلا ایشالا ازدواج کردی تا قطعی نشده به زنداداشت نگوکلا خواستگاراتو قبل اینکه جواب بدی بهش نگو ...
ی بار دیگه خاستکار اومد خونمون بعد ک رفتن بچه زن داداشم دست کرد تو پشفاب میوه ای ک بابای پسره ازش میوه برداشته بود یهو سر بچش داد زد به اون پشقاب دس نزن دست مرده حتما کثیف بوده بابام گفت وا چ ربطی داشت کفت چرا ربط داره من بدم میاد
من نمیخوام به اون بنده خدا زن داداشت بدبینت کنم ولی واقعیت اینه که این حسادت میتونه آیندت رو نابود کنه خیلی حواست باشه ممکنه یه خواستگار خیلی خوب بخواد برات بیاد بره بگه این قصد ازدواج نداره یا کلا بدگوییتون رو بکنه
طمع کردن تهش سقوط هست قانع باش وسعی کن از زندگیت لذت ببری رسیدم که میگم