سلام بچها حالم اصلاخوب نیس.منوهمسرم ازدواج کردیم باهم دوس شدیم.دوسه سال باهم بودیم این مادرش هی سنگ مینداخت که نشه.سرآخر هرکاری کرد بهونه جورنکرد از آخر گفت برای اینکه صداقتتو ثابت کنی باید مهریه نکنی منم گفتم این دنبال بهونس ولش کن برای همین قبول کردم۱۴شاخه گل کردم.همسرم به بهترین شکل برام مجلس گرفت و تموم جهیزیه رو هم تقبل کرد.اما نمیدونید این زن بامن چیکارکرد.توی مجلسم به من بدل داد از هند آورده بود.الکی پیش همه گفت سرویس جواهر.یه تیکه طلا برای عروسش نخرید حتی.این بماند الان نزدیک دوساله خانه مادرپدرمو ندیده.مادرپدرم خونه مامان بابامو ندیدن.یه مهمونی نگرفت بخاطرم پاگشام نکردن.تازه هرکی از اقوامش میخاد منو دعوت کنه همه عروساشو دعوت میکنن جز من.میگه منو دعوت نکنن.پیش همه بدوبیراه منومیگه.بااینکه من کلی احترام میزارم و اونا درظاهر بامن خوبن.اما منو کلی تحقیرکردن
به همه یاد داده خواهرشوهرم که کسی بامن حرف نزنه.خیلی حالم بده آخه مگه من گناهم چی بوده