بچه ها شوهر من حیلی نداری کشیده ...یتیمی کشیده ..سختی کشیده .. من باهاش آشنا شدم واقعا خودش بود و لباسای تنش ...دوست شدم باهاش.. کنارش بودم ۵سال ..با نداریاش ساختم ، سربازی رفت ، بیکار بود پابه پاش بودم ..ماشین نداشت بودم ... بودم که به لفظ آسونه پوستم کنده شد .. میدیدم بقیه راحت همچی آماده ..من با این ..ولی دلم باهاش بود ... کمکش کردم ..پیشرفت کرد و الهی شکر برای یه زندگی معمولی رشد کرد و اومد جلو و عقد کردیم ... من بچه ها تو تک تک چیزا هولش دادم.. خیلی مالی کمکش کردم ... حالا منه احمق یوقتا وسط دعوا میبینم توهین بهم میکنه میگم تو چیزی نداشتی شیپیش تو جیبت نبود من به اینحا رسوندمت ... خیلی شده گفتم ...همش میگه منت نزار ..نزار من قول میدم باز بارِ بعدی ... امشبم بحثمون شد گفتم دیگه بهش حمله عصبی دست داد من فقط قلبشو ماساژ دادم آب دادم بهتر شد ..بچه ها لالم .. خاک برسرم ..عقدم هستیم اومدم خونه نمیتونم راحت گریه کنم خانوادم نفهمن ... باهاش آشتی کردم .. گفتم ببخشید دیگه نه من منت میزارم نه تو توهینی کن .. ولی قشنگ شوکه م ... لالم ...میگم چرا باید میراشتم به اینجا برسه .. گفت بخدا سکته رد کردم کل بدنم سر بود ... قلبشو ماساژ میدادم زار زار گریه میکردم ..داریم جهاز میخریم همچی گرونه خیلی تحت فشاریم ... توروخدا قلبم داره میترکه
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
🥺🥺🥺🥺💔💔💔💔💔شما که اینقد عشقتون قشنگ بوده،اینقد به خاطر همدیگه سختی کشیدید،اینقد درکنارهم بودی ...
قربونت برم بخدا فقط دلم خواست یه لحظه یه جا تنها باشیم من بتونم راحت گریه کنم ...خیابون مردم هستن .خونه ما خانوادم ..خونه اونام شلوغ .. ینی دلم میخواد بمیرم به اون صحنه فکرمیکنم که گریه میکرد قلبشو گرفته بود ... اشکام واینمیسه ...انگار یه طوفانی اومد و رفت