عزیزمممم کاملا درکت میکنم کاملاااااا میفهمم چی میگی
من خیلی قبلا ک هنوز ازدواج نکرده بودیم ولی همه میدونستن ما قراره ازدواج کننیم دوتا دختر ک همکلاسیم بودن اومدن گفتن ک اره ما فلان موقع فلان جا گیر کرده بودیم ماشین و دور دور میخواستیم زنگ زدیم به علی(علی شوهرمه)
انقدررررررررررررر عذاببببببببببب کشیدم ک نگو فقط وقتی تنها شدم زنگ زدم شوهرم زار زار گریه میکردم
الان هم سعی میکنم دیگ فکرنکنم