منو جاریم فقط تولد بچه هامون خونه همدیگه می ریم دو تا پسر تقریبا همسن داریم چن ماه پیش که تولد پسر من بود بچه ها باهم دعواشون شد من دخالت نکردم ولی مادر همسرم خیلی طرف اون یکی نوه رو گرفت ،چون چن تا از بچه های فامیل من بودن خیلی تکرار کرد اینا باهم اصلا دعوا نمیکنن اگه نفر سوم باشه پشت همن نمیدونم کی باعث شده باهم دعوا کنن ،بعد چن بار تکرارش منم ی کلمه گفتم والا من ندیدم اینا باهم خوب باشن بعد اون جاریم قیافه گرفت شام نخورد منم ظرف سر سفره براش بردم گفتم الان نمیتونی بخوری بکش با خودت ببر ظرف از من گرفت پرت کرد وسط سفره بعد شام جمع کردیم من داشتم غذا جا به جا میکردیم مادر همسرم گفت فلانی غذا نخورده گفتم من بهش ظرف دادم خودش بر نداشتم مادر همسرم قاشق کوبید رفت نشست