روزا همینطور میومد و میرفت خونه ی همسایه ما همیشه شلوغ کل خونواده جمع بودن.یبار پلیس اومد.یبار مامان پسره در خونه ی همسایه ها و ما اومد پرس و جو ک شما خبری ندارید چیزی نمیدونید....آخه خدایی پسره مودب و سر ب زیر بود.لااقل تو محله دشمن نداشت...اینقد خونواده پسره داغون بودن و حرف گم شدن پسره تو محله پیچیده بود ک حتی خاله هام هرروز زنگ میزدن چیشد پیدا شد یا ن...این وسطا داداشای پسره مامانش بالاش زنش همه ب هررر دری میزدن ی ردی ازش پیدا کنن.سرکار پسره گفته بودن حرف سیاسی میزد شاید دستگیر شده پیگیری کردن دیدن ن....زنه همسایمون اش می‌پخت گوسفند سر می‌برید نذر میداد شاید شوهرش پیدا بشه....ییارم رفت پیش فالگیر و دعا نویس یارو بهش گفته ک اینجا دنبال شوهرت نگرد
التماس دعا ی صلوات برا سلامتی امام زمان بفرستید
شوهرت از مرز رد شده رفته ی کشور دیگه....برید دنبال ماشینش تو شهرای مرزی بگردید....داداش پسره ک از همه داغون تر شده بود برا گم شدن داداشش رفت پیگیری ب پلیس خبر داد خودش رفت شهرای مرزی شاید ماشین و تو بیابونی جایی ول کرده باشه....اثری ازش نبود....آقا ما همینجور مونده بودیم من ک دیگه شک نداشتم کشته شده
لایک
لایک
دیگه هرروز درگیر خبر بودیم از پسر همسایه ک یهو ی خبری مثل بمب ترکید....پلیس اومدن زن همسایه رو دستگیر کرد برد!!!!!!!!!!!!
فهمیدیم زنش دوست پسر داشته...زنه و دوست پسره و رفیق دوست پسرش سه نفری اینو میکشن.
زنه اول بیهوشش میکنه با دارو
بعد دوتا مرده میان خفه اش میکنن
جسدشو آتیش میزنن و خاک میکنن....ماشینش تو ی باغ متروکه آتیش میزنن....زنه همه ی این اش درست کردنا و گوسفند و فالگیر الکی بود....گفته فالگیر میگه از مرز خارج شده ک ذهنا بره اون سمت....پلیس گفته ما خیلی وقت بود بهش مظنون بودیم چیری نگفتیم ولی زیر نظرش داشتیم....
آفرین که از قبل نوشتی خشگلم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز