حق ندارم ناراحت بشم؟
من دور از پدر و مادرم زندگی میکنم
بخاطر آزارهای روحیشون و تبعیض هاشون ازدواج کردم فرار کنم
اونا یه شهر دیگه هستن
خب؟
چیشده؟
خیلی وقتا بهشون احتیاج داشتم ولی نیومدن شهر من که کمک باشن
خیلی وقتا احساس عربت و تنهایی کردم زار زدم برای خودم واقعا نیاز به کمک داشتم
سالی یه بار میان یه سر میزنن میرن
حالا الان بعد از این همه سال خواهر بزرگم اومده این شهر
اومدن رفتن دیشب خونه اون خوابیدن بعد اومدن اینجا میگن صبح اومدیم ولی لو رفتن
تازه میگن میخواییم این شهر خونه بخریم
منم داشتم دق می کردم از غصه
به روشون آوردم که من فهمیدم دیشبم خونه فلانی بودین ولی چه دلیلی داره دروغ بکین مگه من چیزی میگفتم اگه میگفتین اونجا خوابیدین
من اگه بخوام بگم که انقدر گفتنی دارم این توش هیچی نیست
الان یک ساعته دارم برای بی کسیم گریه می کنم
بعد مامانمم اون اتاق هی الکی دماغشو میکشه یعنی گریه میکنه بابامم نازشو میکشه که یعنی این چقدر احمقه
حق دارم یا نه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز