سنتی بودیم
فهمیدم شکست عشقی خورده منو گرفتن براش که حالش خوب بشه سریاز یود هیچی نداشت کنارش موندم کار و خونه ماشین هیچییییی نداشت هیچییی
ولی ثبولش کردم گفتم دوتایی میسازسم
از مسئولیت زندگی ترسیده فکز کنم دلش پیش قبلیه قبل عقد هم مراسمو بهم زد الکی الان هم قبل عروسی اینطور با ابروی من بازس میکنه معلومه دوستم نداره
همه کاری یراش کردم هیچس کم نزاشتم دختز تک فرزندم با خانواده تحصیل کزده خودمم همن چیم خوبه بیشتر همه از سنگینی و پاک بودنم تعریف میکنن
برعکس خودش و خانواده و اطرافیانش که اهل هرکاری هستن که روم نمیشه بگم
کتکم زد باهام مشورت نمیکنه پنهانگاری مالی داره هیزه بددهنه اصلا مهربون نیست پول نمیده بهم همه جا پشت سزم دروغ میگه همش عصبی میشه بهش شک دارم که معتاده بشدت مامانی و وابسته و دهن بینه
و هزاران چیز دیگه....