ما همیشه میرفتیم ولی یه بحث خانوادگی شده بود مامانم گفت با نامزدت نرو بیرون دیگه تا من نگفتم ،بعدش ما دوتا قرار گذاشتیم یه جا بریم خرید و رستوران و اینا دیگه مجبور شدم به مادرم الکی بگم با همکارام میرم بیرون
بعد اصلا خود نامزدم گفت یه بهونه بیار بیا بیرون دلم هواتو کرده و اینا
بعدش تا امشب داشمبم حرف میزدیم بعد یهو گفت راستی تو عین آب خوردن دروغ میگی 😑
یه موقع یاد نگیری به منم بگی !!
بعد فهمیدم قضیه اون روزو میگه که به خانوادم گفتم ...
منم ناراحت شدم و اینا سرد برخورد کردم بعدش گفت خواستم یه جوری بگم ناراحت نشی یه موقع تو زندگیمون پیش نیاد
دیگه هیچی نگفتم ولی دلم پره آخه من به خاطر خودش این کارو کردم 🥺