قبلن مستأجر بودیم پسر صاحب خونه ما همین بود روزگارش
میلیاردر بحساب ادای بافرهنگ ها در میآوردند
ولی یک پسر بیچاره را آدم حساب نمیکردند
دو تا دختر داشت مدام خرید و چیتان پیتان و رانندگی
پسرشون هم زباله میذاشت دم در و رختا جمع میکرد
و حیاط میشست و یک سرویس برای این نمیگرفتند بره مدرسه سال آخر دبیرستان بود