من ی شرطی رو بسته بودم سر اتاق فرار بود اما چون رفتم دزفول کنسلش کردم الان بهترین دوستم که دوسال هم میزیم بود میاد منو مسخره میکنه و میگه تو فلانی بهمانی بهم میگه تو چرا تو شرط شرکت کردی اما میدونستی کنسلش میکنی من بهش گفتم میرم دزفول یا شاید داییم بیاد سمتم نمیتونم تو شرطه شرکت کنم خیلی ناراحت شدم تو قطار داشتم تو گروه چت میکردم ویس ها باز نمیشد و واسم پیام فرستاد و من خوندم فک کردم مسخره میکنه وقتی رسیدم خونه ویسارو گوش دادم واقعا گریم گرفت همیشه واسش همه کار میکردم واسش غذا بخر یا هرچی هر وقت پول دستم بود هم بهش میدادم اما واقعا قدر نشناسه خیلی ناراحت شدم همیشه قدرمو نمیدونه حتی گفتم واسش ی تولد بگیرم اینقدر دوسش داشتم واقعا دیگه ناراحت شدم حتی باورتون میشه تولدم بود روز تولدم زنگ میزنه بهش گفتم تولدمه اصلا توجه ایی هم نکرد