شوهرمو دوست ندارم ولی نمیدونم وابستگیه چیه بیاین بگم

 منم برا اینکه وامم بگیرم مجبورم با این ادم معمولی رفتار کنم که نفهمه من فقط برای وام که موندم که دیگه نمبخوامش چون ادم مهریه بده نیست 

باهاش زندگی مکنم خیلی عادی انگار هیچ دلخوری ندارم بعد شوهرم تا ساعت ۴ عصر سرکاره بعدش دیگ میاد نیم ساعت خونه بعدش میره بیرون جای رفیقاش خونه هاشون رفیقاش ادمای افتضاحی هستم یعنی نگم بیشترشون مجرد اهل برنامه و نمدونم عرق و معتادی دختر بازی بارها مچ شوهرم گرفتم ک دختر اونجا بوده مثلا دوست دختر دوسش بعد به من دورغ گفته که نه هیچکی اونجا نیست بعد فهمیدم دروغ گفته

الان هروز میره خونه دوستاش من میگم نرو گوش نمیده میگه نمتونم که خونه نشین بشم فکر کن تا ساعت ۱۰ شب سرکارم 

زنگ مزنم مگه خونه دوستمم هیچکی نیست ...واقعا من باید باور کنم حرفاشو اصلا باورم نمیشه ک راست بگه اصلا جدیدا بهم زنگ نمیزنه مثلا هر دوساعت یا ۳ ساعت یادم میوفته درصورتی که قبلنا 

همش زنگ میزد هر نیم ساعت یکبار اما الان نه کم توجه بی توجه شده ولی من تو گوشیش هیچی ندیدم 

از اینکه زن اویزونی باشم که هی زنگ بزنم بدم میاد مثلا یکبار زنگ میزنم بیشتر زنگ نمیزنم 

واقعا پر شک و حس بد شده وجودم نمیدونم چکار کنم اصلا نمیدونم موندن درسته رفتن درسته ولی دلم میخواد ولی چون یک زمانی خیلی دوسش داشتم که اصلا کسی باورش نمیشه براش مادری مکردم در این حد یک سال و ۳ ماه که خیانتش گذشته و من تمام این مدت سعی به کمک تراپی یا هرچی حالمو خوب کنم اما نشد و نمتونم دردمم به کسی بگم کلی تلاش کردم که با این ادم ازدواج کنم