من ۵ ماهه عروسی کردم تو ۲ ماهه اول بدون اجازه من شوهرم دستنبد طلامو فروخت ۲۰ تومن پولش بود من نمیدونستم شکسته بود داده بودم نگه داره واسه چک فروخته بود بعد فهمیدم قلکمم شکسته توش تو دوران عقد پول میداد مینداختم فهمیدم قلبم شکست گفتم چرا فروختی گفت به قرآن قسم میخورم دو هفته دیگه الان چند ماه گذشته نخریده امروز اومده میگه النگوی پنهنتو بفروش ماشین بخریم بعد عید میخرم تو پشتم نیستی و فلان دیگه طلا نمیبینی باهات حرف نمیزنم محلت نمیزارم از این به بعد میدونم نمیخره چون دستبندمو نخرید
برگشتم میگم تو حتی پول نمیزنی تو کارت من هر ماه من باید یه چیزی میخام بخرم دهن باز کنم همش بگم این قدر پول بزن میگه تو با من رو راست نیستی خودم کارت میدم میزنم تو کارتت پول پیامکش بیاد واسه من ببینم چقد خرج میکنی انگار ۳ ۴ تومن ماهیانه میزنه که من چیکار میکنم هر سری ۵۰۰ تومن ۱ تومن میزنه اونم هر چی میخرم راستشو بهش میگم ۵۰ تومن پس انداز ندارم بخدا