نه زنگی، نه حرفی، نه یادگاری
تونکنه رفتی به خاستگاری
خب ببینم کیه؟موهاش بلنده؟
توی خیابون بی صدا میخنده؟
چشاش چه جوره؟روشنه؟کشیدس
یقین دارم که شبیه سپیدس
دستاش چی؟جنس دستاش از بلوره؟
توصورتش یه جیزی مثل نوره؟
ابروش چی؟حتما ابرواش کمونه
اخلاق ورفتارش چی؟مهربونه؟
چه رنگیه؟گندمی یا سفیده؟
چقد دوستش داری تبت شدیده؟
کجا دیدیش،توی محل کارت؟
اون چی،مثل توشده بی قرارت؟
راستی مژش چی؟خیلی برمیگرده؟
همونه که تورو دیوونه کرده؟
راستی موهاش چه رنگیه؟طلایی؟
یا رنگی مثل رنگ بی وفایی؟
قدش به قدت میخوره عزیزم؟
بردارم اسفند براتون یریزم؟
خب عزیزم من خبر میکردی
با گریه هام گلویی تر میکردی
ترسیدی من اه بکشم یا نفرین؟
ردشه همون دقیقه مرغ امین
من تورو نفرینت کنم؟نمیشه
هنوز دوست دارم مثل همیشه
تازه اگه دعاها مستجاب بود
قصه ما حالا توی کتاب بود
خلاصه که یه جمله مینویسم
با بارون پلکای سرخ و خیسم
اگه دعاهای منو میخوندن
به جای اون منو پیشت میشوندن
تاوقتی که کلاغ نرسه به خونش
این ارزو توی دلم می مونه