2777
2789

بچه ها خواستگار خواهرم همشهری مامانمه، امروز از شهرشون اومده بود برای اولین بار با خواهرم برن بیرون .


وقتی اومد به مامانم گفت ما میریم یه دور میزنیم و برمیگردیم. 


رفتن تقریبا سه ساعت بیرون دور زدن و رستوران رفتن و بستنی فروشی رفتن و پارک رفتن، اومد خواهرم رو رسوند و رفت.


مامانم خیلی بهش برخورده که چرا خداحافظی نکرد ازم؟


میگه به خاطر این حرکتش جواب منفی میدم بهشون

یه  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2805
سخت نگیرید .شاید من هم بودم حواسم نبود ایندکار را کنم

خب ببین وقتی اولش مامانم چای و میوه گذاشته، پسره گفته برمیکردیم‌

بعد موقع رفتن خواهرم تعارف کرده بیاد بالا 

باید شعورش می‌رسید میگفت نه مرسی فقط از مامانت خداحافظی کنم برم چون بهش گفتم برمیگردیم

ولی شعورش نرسیده

یه  
ینی چی شاید ب فکرش نرسیده . یا خجالت کشیده بیاد خونه خدافزی کنه بره . مگه چیشده خواهرتو رسونده رفته ...

ببین همشهری مامانم ایناست، اولش که اومده دنبال مامانم، مامانم چای و میوه گذاشته ، گفته ما میریم دور میزنیم برمیگردیم.

بعد دوباره چای گذاشته و میوه 

به خیال اینکه برمیگرده

حالا برنگشت حداقل باید خداحافظی میکرد

یه  
خب ببین وقتی اولش مامانم چای و میوه گذاشته، پسره گفته برمیکردیم‌بعد موقع رفتن خواهرم تعارف کرده بیاد ...

یا هول شدع عزیزم یا خجالت کشیده 

در هر صورت باید میمومد ی تشکر کنه از مادر گرامی تون

ثنا بانو سابق 1380هستم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792