خیلی ذهنم درگیر شده اون دخترایی که دوست پسر دارن چطوری مامان بابا و خانواده رو میپیچونن میرن بیرون با دوست پسرشون؟من خودم تابحال دوست پسر نداشتم نپیچوندممم جدا از اون مادرم به شدتتت ادم تیز و زرنگیه و من تو عمرم نتونستم بپیچونمش تهش هم لو رفتم و رسوا شدم داشتم فکر میکردم اگه یه روز بخوام با یه پسر دوست شم چطور بایدمامانم رو بپیچونم از یه طرف مامانم بشدت رو این قضیه حساسه و اصلااا تو کتش نمیره دوست پسر داشتن و اینکارا از یه طرف منم ادمی ام که یه جا بخوام برم باید حسابی دوش بگیرم و موهامو صاف کنم و ارایش و عطرر و یهه خیلی به خودم برسم تا برم بیرون مامانم هم میدونه با دوستای معمولیمم هیچوقتت اینطوری بیرون نمیرم شک میکنهه مثلا چندبار با رفیقم و دوست پسرش رفتیم مامانم اخرش فهمید و دهنم رو صاف کردد دانشگاه رو هم که نمیتونم بپیچونم و برم بیرونن نه زنگ میزتونم بزنم نه میتونم پیام بدم چون گوشی همیشه چک میشه پس من با 20 سال سن چیکار کنم؟ خوب منم جوونم شاید دلم بخواد با دو نفر برم بیرون اگه بخوام تا اخر عمرم مادرم عین نگهبان بالا سرم باشه و سخت بگیره که نمیشه
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
آدمی نیستم که به هوای رلم همش گوشی دستم باشه چون برا زندگیم هدف دارم درس میخونم درس داشته باشم گوشی رو بزنم نمیدارم
با رلم میریم بیرون آنقدر ساده میرم خیلی وقتا آرایش هم نمیکنم
مثل خود قبلمم
اولین دلخوشی زندگیم💕مادرم💕پلان اول ؛ دیشب همه چیز به ‹ مو › رسید پلان دوم ؛ صبح معجزه شد و ‹ مو › پاره نشد ± دو ساعت بعد از معجزه ، مامانِ بیخبر از اتفاقات اخیر ، برای احوال پرسی زنگ زد و گفت : ‹ دیشب کلی دعات کردم💛'💎 ›دومین دلخوشی زندگیم💕 پدر و برادر جانم 💕 با قلب مهربونشون و خوبی های بی منت 🌈🦋 سومین دلخوشی زندگیم اومدن مردی تو زندگیم که منو با تمام بچگیام بزرگ کرد 🌱و کنارش بدون هیچ ترسی خود واقعیمم🙃 .آدم امن زندگی من🫂❤️ میگفت هرچقدر دلچرکین باشم ازت ولی دوستداشتنت هنوزم به دریا وصله.💙 در دل و جان خانه کردی عاقبت ...❤️🌈 خدایا شکرت بابت همه چی 💛💛
من یه بار قبلنااا رفتم بیرون با یکی.با ماشین بابام رفته بودم.بخدا دست هم بهم نزد.بابام فهمید و اسفالتم کرد.و هیچ وقت بهم نگفت از کجا فهمید.خودمم دیگه روم نمیشه بگم.بابای منم مث مامان شما خیلییییی تیزه
یا دعوا کن و قضیه رو عادی کن تو خونهیا تاهمیشه غلام حلقه به گوش مادرت بمون
چه چیزیم داری یادش میدی !!!!! اسی درستو بخون ورزش کن برو باشگاه، مطالعه کن آهنگ گوش کن بروکلاس زبان مهارت یادبگیر راضیشون کن برو مسافرت اینم بدون دوستی و رابطه های الان دوزاریه99% , وقتتو با رل و اکس و پارتنر و این مسخره بازیا هدر نده آخرشم حال روحی و جسمی خودتو داغون میکنی یه روزی دست مادرتومیبوسی که سختگیری کرد نذاشت خودتو به فنا بدی