بیایید از معجزه های زندگیتون بگید

دقیقا مجزه زمانی رخ میره که قتی به جایی رسیدی که ازت کاری بر نمیاد دیگه ،یه جور به بالاترین حد تسلیم،بچه ات مریض شده کاری از دستت دیگه بر نمیادگره کور خورده زندگیت

برای تو که:غصه داری ازدواجت بهم خورده

میگی میخوام تموم کنم خودمو دویستا قرص!

به یک جایی میرسی میگی یک لیوان آب دیگه نمیکشم!!!یه لحظه استُپ...انجام ندی همین جا دقیقا همین لحظه!تو همین لحظه آخری

اگه این چرت و پرت ها رو بزاری کنار فقط سرت رو بگیری بالابگی خدایامن به تو توکل کردم هر چی میخوای رقم بزن من هیچی نمیگم سرم پایینه میگه وظیفه منه خداست که دست بنده هام رو تو این لحظه بگیرمو در همین لحظه۹۹ درصد از معجزه ها اتفاق می افته...بزار یه رازی رو امشب بهت بگم حالا میگی اینی که میگی چی هست...

چقدر ساده بود...من بهت نمیگم 99 درصد

میگم صد در صد کارت درست میشه با اون دلی که ترک خورده انجام بشه!به اینجا رسیده باشی تو بدترین حال زندگیت بشین یه گوشه ای دور از همه بشین گوشه ادارتون بشین گوشه مدرستون بشین کنج اتاقت فقط و فقط۱۰ ذکر صلوات نذر امام زمان کن!

بگو آقا جان به فریادم برس

اینو بدونیدوظیفه امام زمان در دوران غیبتشون 

فریاد رسی از شیعه هاشه

مطمئن باش یه بار امتحان کن...یکی رو می‌فرسته سراغت کارت انجام میشه...

اره راست میگی عجیب جواب میده من که هروقت گره بکارم بیفته برای امام زمان ۱۰۰ تا صلوات نذر میکنم و اقارو واسطه قرار میدم تا پیس خدا برام دعا کنه

نمیدونم معجزه اس یانه پنج سال خاطرخواه کسی بودم که خودموبراش میکشتم هیچ خواستگاری روراه نمیدادم نزدیک عقدمون یهوویی متوجه شدم اون ادم معتادتواون پنج سال خیلی چیزاروازدست دادم چه مالی چه تحصیلی چه موقعیت ازدواج ولی خدا بهم رحم کرد

یک اتفاق بد توزندگیم افتاده بود خیلی افسرده ونالون بودم ۱۳ کیلو وزن کم کرده بودم رفتم مشهد مثل دیوونه هاتوحرم راه میرفتم در ودیوار حرم رو واسطه میکردم پیش امام رضا امام رضارو به خاک پای زائرهاش قسم میدادم همینکه برگشتم تو مسیر برگشت مشکلم حل شد

من چند وقته تو این مرحله ام بارها رو زدم به ائمه جوابی نگرفتم 

یکدفعه هم باخونواده ام بحثم شددبیرستان بودم رفتم خودموبندازم تودریا ومیدونستم کجاش عمیق بافرم مدرسه وکیفم رفتم دوتاپسر جوون اونجانشسته بودن منم تابلونکردم منتظرفرصت بودم که خودموبندازم دیدم یکیشون گفت ببین خودتوبندازی مانجاتت میدیم گفتم به شماربطی نداره زندگی خودمه ساعت ده صبح من رفته بودم خداشاهد تاغروب ایستادم نه حرفی بینمون ردوبدل شد نه چیزی اون دوتاهم حتی نرفتن ناهاربخورن وحواسشون به من بودچندین سال گذشته اصلا یادم نمیاد دعوامون سرچی بود ولی همیشه برااون دوجوون دعای خیرمیکنم اگه نبودن الانم من نبودم

امام رضا

چراانقد مهربونه 😭😭چراانقد با محبته 

اصن عجیب خوبه 

اره بیخود نیس اسمش امام رئوفه

عشقه عشق

ازمون مهمی رودادم وباشوهرم چندوقت پیش کارای رفتن به مشهدوانجام دادیم جوری شدکه موقع اعلام نتایج مشهد بودیم بماندکه چقدر التماس میکردم قبول بشم وموقعی که شوهرم توگوشی داشت چک میکرددقیق روبه ضریح توحیاط امام رضابودم وبه معنای واقعی داشتم غش میکردم نتایج ودیدگفت ردشدی دلم شکست رفتم حرم کلی گله وکه اره باهات قهرم وتوعمرم یه چیزی ازت خواستم ودیگه نمیام مشهد وخیلی دلم شکسته بود گفتم منکه رفتم بادل شکسته ولی یادم نمیره که کمکم نکردی نتیجه اموکه زدن درحد نیم نمره ردشده بودم واین بیشتردلمواتیش میزد نشستم دوباره خوندن وخودموحسابی باخته بودم ازمون ودادم یه روز خواب بودم خداشاهد دیدم توحرم امام رضا هستم ودارم میرم سمت ضریح یهوپاشدم دیدم همون لحظه  شوهرم گوشی تودستش داره نگام میکنه گفت قبول شدی خیلی خجالت کشیدم ازامام رضا الانم اشکام اومدپایین این ماه دوباره میخوام برم مشهد وبگم منوببخش