حالا من دربارش حرف نمیزنم ناراحت بشه
تو مهمونی یکی هم شغل بودیم صحبت کردیم راهنمایی همدیگه میکردیم هی من سعی میکردم موضوع بپیچونم که اون فامیلمون ناراحت نشه هی نشد
آخرش شوهر فامیلمون آروم بیرون جمع بهش گفت برو با اون دوباره شغل جدیدش حرف بزن ناراحت نشه اونم رفت با اون حرف زد
یک لحظه حس عجیبی گرفتم