چن سال پیش وقتی تازه ازدواج کرده بودم عکس یکی از فامیل مادر شوهرم رو تو گوشی شوهرم دیدم شک کردم ب خیانت
رفتم پیش پدر شوهرم و مادر شوهرم گریه کردم که حالا بزرگتر هستن کمکی بکنن
از اون به بعد مادر شوهرم بدتر کرد سو استفاده کرد ب اون زنی که شوهرم باهاش خیانت کرده بود میگفت خواهر دائم میآورد خونشون جلو شوهرم خوبی اون زن رو میگفت فقط خدا شاهده چقدر اون روزا زجر کشیدم شوهرمم گردن نمیگرفت که با اون زن هست تا بعد از دوسال مدرک محکم از خیانت شوهرم گرفتم اول گولش زدم وکالت طلاق گرفتم بعدا از خونه بیرونش کردم خودکشی کرد مادر شوهرم اومد افتاد ب دست و پام ک خبر نداشتم روحم خبر نداشته دروغ میگفت از لج من همه اینکارا کرد
خانواده خودم ب زور من رو برگردوند
دیگه کاری ب مادر شوهرم نداشتم کاری هم بشوهرم نداشتم رفتم پی پیشرفت خودم
تا چن وقت پیش اتفاقی ی جایی مادر شوهرم رو دیدم صورتش زخم بود دستش زخم بود جای خود زنی داشت صورتش اشکی بود من پیگیر نشدم سلام و احوال پرسی کردم رد شدم
بعدا فهمیدم از نزدیکان ک پدر شوهرم بعد از 30 سال زندگی مشترک ب مادر شوهرم خیانت کرده اونم با فامیل نزدیک مادر شوهرم خواهر مادر شوهرم
خیانتم جوری بوده که کل پیامای مثبت هیجده دیده ازشون پول های زیاد پدر شوهرم به خواهرش داده بوده اصلا خوشحال نیستم
اما این همون زنی بود که همش دل من رو سوزوند وقتی فهمید عکس اون زن تو گوشی شوهرم بوده
دائم میاوردش جلو چشمم
دائم خوبیش رو میگفت میگفت خواهرمه اما الان خودش درد من رو چیشد حتی بدتر