فهمیدن یه پسر جوون

سی

اصلا هم مذهبی یا خشک نیستم که بخواد ازم بترسه 

ولی کاش میشد بهش نزدیک تر شم تا حرفاشو بم بزنه ببینم حداقل چی کار داره می‌کنه با خودش

یه مدت دیگه دوره افتاده بودم دنبال کار چقد کار بهش معرفی کردم میگف تا ماشین برام نخرن کار نمیکنم

حالام که ماشین براش گرفتن انگار نه انگار تازه بساط خوشیش فراهم شده

با من که صدبار گفتم بیا گاهی دوتایی جایی بریم ولی بیرون نمیاد یعنی خب دوستاش وقتی براش نذاشتن شایدم خجالت میکشه مثلا نمیدونم

ولی هروقت کوچیکی که گیرش میاریم هم خودم هم شوهرم خیلی بهش رسیدگی میکنیم از کادو گرفته تا تفریح یا وقتی میاد خونمون دیگه شوهرم کار و زندگیشو ول می‌کنه فقط برادرم رو ببریم اینور اونور دنبال کاراش و گردش که خوش باشه پیش ما

ولی خودش دوستاشو باز ترجیح میده

امشب که با دوستش خواس بره تا خوردنیشونم براشون آماده کردم.. میتونستم نذارم بره چون اگه بره چیزیش بشه تقصیر من میشه.ولی دلم نیومد گفتم برو اما کاش میتونستی به دوستات نه بگی ناامیدم کردی آخه یه شب اومدی خونه خواهرت مهمونی...باز اومدن دنبالت رفتی؟فک نمیکنی تو این سن باید یه اعتباری داشته باشی این کارا واسه شان تو نیست آخه این وقت شب بیرون خونه کار ولگرد هاست نه تو...ولی بش گفتم به مامان نمیگم خیالت راحت..قصد دارم بیشتر بش نزدیک شم اگر فک کنه اخبار کاراشو میدم که هیچی

چه جالب

من سن برادرت 

تو سن برادرم

دخترا کلا کمتر دردسرسازن

سیگار...پوست ریه اعصاب... ایناش چی

اینکه نتونه ترک کنه...

تازه آخه همون هم نمی مونه که

من الان دوستاییم که تو بیست سالگی کارهای این مدلی رو شروع کردن واقعا شرایط خوبی ندارن نسبت به مایی که نمیکردیم 

من خودم آدم خشکی به زمونه ی خودم نبودم ها...هم دوست پسر داشتم پنج سال با شوهر خودم دوست بودم هم هم رفیق باز بودم تا حدی ولی رفیقای بدی نداشتم بچه مثبت بودن 

ولی اینا خیلی خطری ان به نظرم:/ ک..دوم آخه تو کیفش یافت شده آقا:/ آخه زوده براش هنوز:( مریض پریض نشه...

درست میگی

باور کن حتی همین سن خودمو وقتی یادم میاد مدام با مادرم جنگ و دعوا داشتم سر دوست پسر و فلان یعنی میفهمم حسش رو وقتی به پدر مادرم میگه مواظبم و راحتم بذارین و اینا

ولی از طرفی ام الان دارم مثل روز روشن میبینم که داره دستی دستی خودشو به فنا میده اشتباهاتش رو میبینم سخته برام بذارم این راهی که میدونم ته خوبی نداره رو بره

کاش میشد آدما کمی جای هم قرار بگیرن کاش اونم حس مارو میفهمید میدونس قصدمون اذیت کردنش نیست 

واقعا دوست دارم باهاش دوست تر باشم

میدونم شرایطش تو خونمون سخته میدونم زندگی با پدر مادرم آسون نیست

وقتی عروسی کرده بودم غصه اصلیم تنها گذاشتن برادرم تو اون محیط بود

مرسی که باهام صحبت کردی

تو درست میگی ما شما رو خیلی کوچولو میبینیم هنوز درحالیکه شما همتون بخاطر شرایط و وضعیت جامعه زود بزرگ شدید یه جورایی

کاش هم تو هم برادر من خوشبخت بشید

کاش اونم میومد دکتر

باز بهتر بود از الان