دختر دایی من دو تا بچه داره همش میگفت دوست دارم شاغل باشم بچه های
یکی پیش دبستانی یکیش فکر کنم چهارم هست
آزمون استخدامی معلمی رو قبول شد
مهر امسال رفت سر کلاس
همین چند ماه که رفته میگه دیگه
کار و زندگی و بچه و همه چی تعطیل
محل خدمتش هم خیلیی دیر هست هر روز پنج و نیم صبح از خونه میزنه بیرون تا هفت میرسه اونجا از اون طرف هم ۱۲ و نیم تعطیل میشه تا میرسه
یک و نیم دو میشه
میگه دیگه انقد خسته شدم که توان از جام بلند بشم و کارای خونه انجام بدم رو ندارم
مشکل اینجا هست که دیگه نمیشه انصراف داد جریمه اش به شدتتت زیاد
میگه بچه ها بعضیاشون خیلی خیلی بی ادب اولیا بدتر
هر روز اولیا میان دعوا راه میندازن دیگه اعصاب نمونده برام
من دوست دارم یه شغلی باشه که اختیارش. دست خودم باشه 🥲