آره.. سه چهار سال پیش بابام و داییم با هم دعواشون شد مامانم طرف داییمو گرفت با اینکه داییم مقصر بود ... از همون موقع دلم دیگه صاف نشده با مامانم و از کُل خانوادش مخصوصا داییم متنفرم .و یه جوری رفتار کردم که خودشون بفهمن که ازشون بدمممم میاد ..و مشکلاتشون خوشحالم میکنه . چون اونموقع بابام خیلی جوش زد منم جلو خانواده همسرم خیلی خجالت کشیدم. هنوزم که هنوزه حرفش پیش بیاد شوهرم میگه مامانت همیشه شمارو میندازه پشت کونش و طرف خانوادشو میگیرهو
اون زمان که دختر بودم یکبار یادمه روزه بودم. مادرم میگفت روزه میگیری که لاغر شی بغلی بشی...!!! 😔
یکبار میخواستم برم خونش گفت میای اینجا خرجت را بیار
حالا برای برادرم کلی پول خرج میکنه. بهترین غذا همیشه مال برادرمه.
ران مرغ تو بشقاب اونه.
بال مرغ تو بشقاب من.
دیگه اصلا نمیخوام بهشون فکر کنم
مادرم حاضره پسر غریبه تو خونش زندگی کنه
ولی من خونش نرم.
اره ولی بعدش پشیمون میشم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز