اولش بگم ۱۷ سالمه ولی نگید زوده هر کسی موقع درست ازدواج رو و امادگیش رو خودش میتونه تشخیص بده البته این نظر منه .
اگه از خانوادم بگم بابام یه ضایعات چی هست که حیاطمون روکرده انبار ضایعات که اصلا به درد نمیخوره و هر کی میاد خونمون میگه خونتون شده عین خونه شکیب همه چندششون میشه بیان خونمون
خودمم همچین آدم تحفه ای نیستم لاغر جوش جوشی دماغ بزرگ
بعد اینکه من رشتم تجربیه با اینکه خانوادم پول دارن اما امکانات مناسبی برای تحصیلم فراهم نمیکنن نه لپ تاپی نه کلاسی معلم های مدرسمون هم که افتضاح و کنکور خیلی با مدرسه فرق داره ولی هیچ کدوم سرشون نمیره و میگن تو عرضه نداری بخونی .
یه خواستگار داشتم داداش دوستم بود تقریبا ۹ ماه اصرار و التماس که باهاش ازدواج کنم اما به خاطر خانوادم گفتم نه پسره خیلی خوب بود شرایط منو میدونست پولدار بهترین شغل خانوادش خیلی حمایتگر و خونگرم و.... اما مامان و بابای من نداشتن که اوکی بشیم
یا یکی دیگه باز همین شرایط رو داشت و گفتن نه !
چون بابام میگه باید خودت کار کنی و بری سرکار که بعدش جهیزیه بخری بعد ازدواج کنی ما پول جهیزیه نمیدیم! پول نمیدیم بری دانشگاه پیام نور ! بابام خیلی خسیسه و واقعا دارم عذاب میکشم از این وضع! از اینکه مدام منو با بقیه مقایسه میکنن تهمت میزنن محدود میکنن و بی محبت هستن ، بابای من با یه آدم غریبه فرقی نداره ، البته چون پسر نیستم ازم بدشون میاد
دیگه خسته شدم