اصلا پدرشوهرم نمیگه یه سر برم بالا یا مادرشوهرم هیچی به هیچی. شوهرم سرکار هس. خانواده شوهر ویلایی هستن ما تو ساختمون طبقه چهارم بقبه واحدا خالی هستن فقط ما ساکن هستیم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
والا منم باشم میترسم اصلا نمیتونم به هیچ مردی اعتماد کنم یبار شوهر خواهرم خونمون بود بعد شوهرم میخاست بره مغازه چیزی بخره من و شوهر خواهرم تنها میشدیم بااینکه بنده خدا سر به زیر هست وچیزی ازش ندیدم اما خودم احساس خوبی ندارم رفتن همسرمو کنسل کردم
لطفا برای آمرزش روح مامانم یه صلوات بفرستید.ممنون میشم