من یه سیدمیشناسم خیلی خانم خیلی .خواب میدیدم اومده خونمون برام یه دعا اورده میگه اینویابنداز تواب قلیون شوهرت یابده توچاییش بخوره گفتم باشه بعدنشست من رفتم چایی بیازم یکی ازاشنا ها اومد یه پولی بهم دادگفت اینوسیدخانم داده به تو بدم بهت .بعدگفتم باشه برم چاییشوبدم تااومدم برم یه بارونی شدیدی گرفتا شدید مامانم اومد گفت رفت سیدخانم