خواهرم سه ساله ک ازدواج کرده و ی دختر یک ساله داره
شوهرش خیلی بی بند و باره و خیلیییی خاله زنک ب شدتتتتتت
مثلا ی نمونش اینکه خونه پدر مادرش نزدیک ماست هیییییچ وقت خونه ما هیچ مناسبتی نیومدن زنگ هم نزدن ولی ما هرررر سال ب حرف خواهرم میریم خونشون
ینی چهار ساله داماد ماست یکککک بارم هیچ کدومشون نیومدن و برن ،،کاملا بی دلیل با ما مشکل دارن واقها بی دلیل هرررر بارم مادر پدر من احترام میزارن
در این حد ک مامانم میره خونشون تممممیز کاری و نگه داری بچه و فرش پهن کردن و …
پدر بزرگم فوت شده بود چهل پدر بزرگم ب زووور ابجی منو برداشت برد گفت چهل بابا بزرگت ب تو چه ربطی داره بعدم خودش تنها اومد چهل گفت دخترتون خودش نخواست بیاد …ی بار تو دعواشون مادر من و فحش بدی داده بود…تولد دخترش بود خونه پذر مادرش تولد گرفت همرو دعوت کرد مارو دعوت نکرد بعد مامان و بابام و داداشم کادوشو دادن بهش بعدش ب ما گفت میخماستم براتون کیک بیارم نموند …بعدم ب خواهرم گفته بود ک ابجیت کادو چی خریده برا دخترمون ؟؟در این جد وقیح
کلییییی چیزای دیگ و حرفای دیگ ک واقعا طولانی هستش نمیشه گفت ..در کل ما همیشه ابرو داری کردیم کوتاه اومدیم این بار خاستکاری من دعوتش نکردیم ابجیم هم خر شد بهش گفت خاستکاریه …بعدم خواهرم فقط میدونس گفتیم ب شوهرت نگو. رفته گفته اونم کفته دیگ نمیایم خونه تون هر وقت خواهرت شوهر کرد میریم …حرف در بیار و سووووز باز دددرجه یک ..ی بارم عکس پسررو نشون خواهرم دادم گفت خوبه قیافش داهاتیه ..خب من چرا با این آدم رفت آمد بکنم شوهر خودش تههههه فاجعه است ببین ینی هرررر کاری کرده سکوت کردیم خفه شدیم دیگ این بارم مادرم میخواس دعوت بکنه من پافشاری کردم گفتم ننننه ک نههههه بسه هی ب یکی احترام میزارید قدر نمیدونه الککککی با ما لجههههه