بچه آخره خیلی زیاد احترام میزاره و توجه میکنه
بدم میاد همه گفتن بعد عروسی عوض میشه عوض که نشد هیچ صد برابر بدتر شد
اون یکی برادرشوهرام در این حد نیستن و همین باعث شده نتونن زیاد زنای اونارو اذیت کنن
همین امروز برادرشوهرم جلو روی من سر چیز بیخود داد زد سر خواهرشوهرم اونم بغض کرد اما چیزی نگفت
و نمیتونن چیزی به زنش بگن
اما منو اذیت میکنن
شوهرمم نمیزاره جوابشونو بدم
و از این ساختمون هم نمیاد بریم
شوهرم مثلا هر روز یا چند روز یکبار زنگ میزنه خواهر متاهلش
هر کار میخواد بکنه به اون میگه
حتی مریض بود اونو به عنوان همراه برد
روز زن هر چی به من خرید به اونم خرید
مادرشو هر روز بوس میکنه یکبار سرش داد نزده و اصلا اصلا تف هم کنن تو صورتش چیزی نمیگه منو هم مثل خودش لال کرده
من یبار اعصابم خرد بود سر مادرش داد زدم کتکم زد
و هر روز میره خونه مادرش سر میزنه
هر جا بگن ببر میبره انگار راننده شخصیشونه
اونا بگن جایی ببر من شب قبل گفتم ببر اونارو میبره
خواهرش منو اذیت میکنه میدونه حق با منه ولی باز چیزی بهشون نمیگه
و گاهی حتی لباس واسه من بخره واسه اونا هم میخره
خلاصه بیش از حد محبت میکنه
من خوشم نمیاد
هر چی هم بخره مثلا ۵ کیلو بگیره نیم کیلو میاره خونه ۴ کیلو نبم میبره واسه مادرجونش