شوهرم چندین سال از خواهرشوهرم که متاهله کوچیکتره
خواهرشوهرم به شوهرش اعتماد نداره و بچه دار هم نشدن
و شوهر منو خیلی زیاد دوست داره طوری که میاد همش چسبیده به شوهرم
البته شوهرم مریض شده بود چندین روز کار و خونشو ول کرد اومد از سوهرم نگهداری کرد
با من هم زیاد بدرفتاری نکرده میشه گفت از اون یکی خواهرشوهرام بهتره
خیلی ساده و مهربونه تقرببا و لوس
فقط گاهی نمیدونم از چیه انگار زیر آب منو جلو شوهرم میزنه انگار پرش میکنه حتی جلو خودم
چند بار گفته طلاهاتو بفروش بده شوهرت
یا زیاد ول خرجی نکن
یا تنبلی و فلان
و الکی میگه از خیر خواهیه میگم
قبلا ازدواج با من پولی داشته داده شوهرم باهم شریکی زمینی خریدن به اسم شوهرم
حالا شوهرم یه زمین بهتر و گرون تر پیدا کرده
میخواد این زمبنشو با ماشینو و پس اندازشو بده ۴ دونگشو بخره و ۲ دونگشو هم خواهرش با پس انداز و پول اون زمینه
شوهرم به من چندباری گفته طلاهاتو بده دیگه ماشینو نفروشم
من بخوام میتونم با طلاهام اون دو دنگ رو بخرم
ولی نمیدونم شوهرم میزنه به نامم یا ضرر نمیکنم یا خواهرشوهرم باهام دشمن نمیشه
فردا هم قراره برن معامله کنن
مادرم میگه دخالت نده طلاهاتو نده شاید نزد به نامت خواهرشوهرتم باهات دشمن میشه گناه داره
نظر شما چیه