دقت کردم مثلا
ولی نفهمیدم چون خود پسره هم اینطوری بود که راحت حرف میزد من خیال کردم مادرشم از روی رک بودنش اینطوری میگه مثلا داره صداقت به خرج میده تازه خوشمم اومده بود
بعد دیدم برگشتنه پسره گفت با مادرم سوار ماشین بشید برید باب آشنایی باز بشه ولی مادرش چندان مایل نبود
ما هم خودمون برگشتم پسره هم جایی کار داشت رفت
بعدا گفت چرا با مادرم نرفتید
نگو داستان این بود
چون بعدنم گفت اگر باهات بیشتر آشنا بشن مطمئنم موافقت میکنن