امروز سالگرد باباشه عکسشو گذاشتم استوری از عمد خیر سرم خواستم پسرم ببینه بلکه توجهش جلب بشه و بفهمه مادرشم...نیم ساعت یه بار چک کردم ببینم دیده یا نه ... غروب دید واکنشی نشون نداد یه ساعت پیش رفتم دیدم فهمیده بلاکم کرده 😭😭 اتو شوکم گریمم نمیاد حتی ... آخرین شانسمو از دست دادم خدایااااا....
پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ...
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
خوبه نبودی نبودی الان ک از اب وگل دراومدن یادت افتاده بچه داریدلایلت هم فقط توجیهه و عذر بعد از گناه ...
دقبقا مث فیلم ستایش ولی این خانوم رفته ازدواج کرده میتونس نکنه مادر من ۲۲ سال منو تنهایی بزرگ کرد حتی عموی مجردم میخاست عقدش کنه قبول نکرد تاااازه الان ازدواج کرده
دقبقا مث فیلم ستایش ولی این خانوم رفته ازدواج کرده میتونس نکنه مادر من ۲۲ سال منو تنهایی بزرگ کرد حت ...
حالا دیگه گیر ندید فلان شده بهمان شده اون براساس شرایطش این تصمیم رو گرفته اگر مثلا میموند و خدای نکرده وسط دعوا که کم نشنیدیم میزد میکشتش خوب بود؟ جنازشم میبرد یجای پرت صدسالم کسی نفهمه
هیچوقت با قاطعیت راجب شرایط همه چیزی نگیم بهتره وگرنه زندگی مجبورمون میکنه همونو تجربه کنیم گلم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم العان که دخترم داره عروس میشه ولی همه تیرام به سنگ میخورن خدا از دهنت بشنوه ...
اول از همه با یه مشاور صحبت کن
دوم مطمئن شو که اون عموی بیشرف مشکلی واسه خانوادت درست نمیکنه
سوما اول سعی کن با دخترت ارتباط بگیری و بهش تمام حقیقت رو بگی اون میتونه دل برادرشو نرم کنه
عجله نکن یواش یواش پیش برو وگرنه همچی رو فقط خراب میکنی
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
مشکل منم همینه عزیزم از عموش میترسم کلی نفوذ داره همه جا اگه آدم عادی بود دستم بیشتر باز بود
خطرناکه مراقب باش
به نظرم همون کارایی که گفتم رو انجام بده مطمئن باش نتیجه میگیری امیدوارم خدا کمکت کنه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
دقبقا مث فیلم ستایش ولی این خانوم رفته ازدواج کرده میتونس نکنه مادر من ۲۲ سال منو تنهایی بزرگ کرد حت ...
قبل ازدواجم بچه ها رو ازم گرفت عموشون آخه بعد مرگ همسرم با برادرش ازدواج کردم و جدا شدم اگرم ازدواج نمیکردم فرقی نمیکرد عموشون کلا شرط طلاق گذاشته بود و ومحال بود بچه هارو بهم بده ...قدر مادرتو بدون عزیزم
پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ...