تا احوالش رو بپرسه از صبح تا شب
اینکه همسرم محل کار بوده و شرایط نشد برداره و وقتی برگشت به خونه هم بعد ناهار از خستگی تا آخر شب خواب بود قابل درکه
ولی از صبح دیگه اصلا باهاش تماس نگرفت
از ظهر هم با مهربونی و ادب بهش میگم تماس بگیر بی احترامی میشه رو شخصیتت حساب وا میکنن ولی هنوز تماس نگرفته و الکی چشم چشم میگه
به مادرت بگو خیلی خستس فلانی معدرت خواهی کن از طرفش
تو از گوشیش زنگ بزن
حالا مادرت چ اصراری داشت پنج بار زنگ زده
یبار زنگ بزنه ادم بعدش ببینه خودش میزنگه
چرا ۵بارزنگ زده؟یه بار کافیه
۵ بار؟یکم زیاد نیست؟
5بااار؟مگه بیماری چیزی بوده انقدر پیگیر احوالش بوده؟عزیزم تو مهربونی مادرتون شکی نیس ولی بهش بگین بزرگتری یکبار تماس کافیه اینجورس شخصیتتون سبک نمیشه و زیر سوال نمیره
چرا دامادا اینحورین
مامانت چقدر بیکاره که به داماد بها میده
اینجاست که میگن خوبی که از حد بگذرد ....
بهش بگو زنگ بزنه
نزد ولش کن
خودتو درگیر اینکه الان مادرت از همسرت ناراحت بشه نکن
ناراحت بشه دیگه چکار میتونی بکنی
ازین اتفاقا زیاد پیش میاد تو زندگی
خودتو از وسط بردار
بی خیال دیگه بهش نگو
توام مقابل به مثل کن
فقط همین جوابه...فقط
داماد کلا موجود رو مخ و قدرنشناسیه
