دیروز الکی الکی سرم داد میکشید شبیه پریودا رفتار میکرد
تو جمع بهم فوش میداد ،پیش مامانم بهم فوش داد ،صداشو برد بالا
دفعه اول و دومش نیس دیگه خسته شدم از کاراش
نمیخوامش
ار وقتی بچمون بدنیا اومده همه حواسش ب اونه من دیگه براش رنگی ندارم
الانم دلم میخواد درو روش قفل کنم دیگه نیاد تو خونه ،به معذرت خواهی و پولشو نمیدونم هیچیش احتیاجی ندارم
ولی نه خواهر و برادری داره نه پدر مادری که بره و اونجا بمونه
حسی بهش ندارم مثل قبلنا دوستش ندارم و دیگه برام مهم نیس