منم یه بنده خدایی بود دو روز نمیشد اشنا شدع بودم یکم مریض بودم میگفت فردا بیام دنبالت بریم دکتر گفتم ن یا میخاستم برم لیزر میگفت هزینشو میدم اخر بدم اومد گفتم هنو هیچی نشده پولتو داری ب رخ میکشی اخرم کات کردم
بببین تجربه‌های گذشته متأسفانه همیشه آثار خیلی بدی روی آدم می‌ذاره خب اما تو باید اینو همیشه در نظر داشته باشی که خدا بهت این فرصتو داده که یک بار دیگه عشق و محبت و تجربه بکنی یک بار دیگه از عقلت استفاده کنی از دلت استفاده بکنی و تصمیم گیری بکنی همین به همین سادگی تو باید فقط به ترست غلبه کنی و از مشاور کمک بگیری
عزیزم من از منطق و مراجعه به مشاور صحبت میکنم و قصدم منصرف کردن ایشون نیست، آگاهیه
و ادامه پیام ها رو نخوندم که ببینم چه ترسی دارن.
در کل انسان سالم در دوران اشنایی عاشق نمیشه که بخواد به ابراز علاقه برسه و طرف مقابل رو هم وابسته کنه
دوران اشنایی برای شناخت دو طرف با کمترین درگیری احساسات هست، برای گرفتن یک تصمیم مهم
اصلا تلفن خانوادش و اینا مهم نیست بعصیا براشون افتخاره پسرشون دوست دختر داره میگن با عرضس مخ زده
برای پسر دوست دخترش داشتن افتخاره بعدا نشه کسی تو سرش نمیرنه تازه بهش میگن خدا بهت رحم کرد از شر دختره راحت شدی
دخترامون خیلی ساده ان مردسالاری میخواد زنا ساده و هیچی ندون باشن بنفع مرداس
من میفهمتت گلم.
ماها انقد سختی کشیدیم و آدم سمی دورمون بوده وقتی یه آدم خوب می‌بینیم شک میکنیم حس میکنیم یجا کار خرابه
