حرص خوردن از دست جاری لطفا بیاید

آفرین دقیقا حرفات حرف های دل منه.

به خدا بهم گفت هرچی دوست‌داشت الان بغل شوهرش خوابه هفتاد پادشاه رو میبینه من اینجا سرم داره میترکه از حرص و جوش که چرا جوابشو ندادم؟؟

منم باید مثل شما یادبگیرم جواب دادن رو،اینجوری خودمون رو ببیشتر از بین میبریم 

ببین عزیزم من خودم خیلی از خانواده شوهرم بدم میاد،جاریم هزار برابر من متنفره ازشون خودش یک قدم برنمیداره 

حالا چون من امروز با دخترخاله هام رفتیم بیرون این زورش گرفته....

حرفی هم که گفته اونا روببر بیرون نه از روی منطقشه،نه بگی عقلش کاااامله،دقیقا از رو حسادته

از حسادت نمیدونه چی بگه،وگرنه اگه خیلی خوب بود خودش اونارو شام ببره بیرون صدسال سیاه همیچین کاری نمیکنه 

آخ که چقدر بدم میاد از اینجور آدم‌ها

اینم گرگیه برای خودش اما تو لباس گوسفند

میدونی تقصیر خودمه نباید بهش چیزی بگم اما امان از دست این زبون که به اختیار خودش نیسته و میرم براش تعریف میکنم اتفاقاتم رو

آره شایدم حق باشماست

ولی من خیلی زووود رنجم،مامانمم چیزی بهم بگه نارااحت میشم

چه برسه به جاری که بگه و توهم فقط نگاش کنی و جوابش روندی

آره واقعا کل حرفاتون خط به خط درست و دقیقه

ولی ببین من بیشتر ازاین میسوزم که قبل اینکه این کار شوهرم درست بشه برادرشوهرم حقوقش خیلی بیشتر از ما بود،الان‌هم حقوق ما به اونا نمیرسه مال اونا بیشتره،ولی یک‌بار به خودم اجازه ندادم بهشون نظر بدم یا که هرچی

ولی اییین،بگو به چی حسادت داری آخه،حقوق شوهرت  که خوووبه،ولی امان از ذات بد

آره قطعا همینطوره که میگید

امیدوارم ازاین به بعد جلوی خودم رو بگییرم و برای جاری و قوم و خویش چیزی تعریف نکنم

ممنونم ازتون که تو تاپیک شرکت کردید و نظرتون رو گفتید

انشالله شماهم همیشه شاد و پیروز باشید