آقا تا پیاده شدیم رفتم سمت دریاچه همه ی اردک ها و غاز های تو آب اومدن سمت من ؛ اینم نشست هرچقدر دستاشو جلو برد ک برن سمتش اردکا محلش نذاشتن.. منم انقد خنده ام گرفت برگشتم گفتم : دیدی اردکام فهمیدن چجور آدمی هستی.. آقا پاشدم یکم پیاده روی کنم کنار ساحل اینم پاشد یکم سمتم منم راه خودمو رفتم یهو دیدم قهر کرد رفت سمت ماشینش از اونجایی ک منم آدمی نیستم بیافتم دنبال پسری به راه خودم ادامه دادم ساعتم ۱۰ و نیم شب بود
تو این پارکم قبلا خیلی قتل ها رخ داده چون مثل جنگل های شمال خلوت و سوت و کوره .. چند دقیقه گذشت دیدم زنگ نمیزنه ک ببینه کجام یا نمیاد دنبالم
تو دلم گفتم ب درک ک نمیاد تهش یه اسنپ میگیرم میرم خونه
قرار عاشقونه نیومدم ک توقع داشته باشه پا ب پای هم را بریم و حرف بزنیم.. چون من اصلا علاقه ای بهش ندارم