ساام خانومیا
امیدوارم خوب باشین
من مدتیه عقد کردم و به شدت پارتنرمو دوس دارم، قبل اومدنش دختر شنگول و دارای اعتماد به نفس فراوون بودم، وقتی اومد تو زندگیم اون ادم خوبیه، اما من با افکارم دارم خودم رو نابود میکنم، منزوی شدم و از دوست داشتن زیاد خودمو با عالم و ادم مقایسه میکنم و به شدتتت حساسم و از ریز ترین موضوع برای نابود کردن خودم نمیگذرم
اینو پارتنرمم داره متوجه میشه کم کم، با دلیلای بیخودد داغون میشم
مثلا امروز به بچه خواهرش که ده سالشه گفت وایییی موهات خیلیی ناز شده،(موهاش فره و نامزدم عاشق موی فره و من موهام لخته) همین کافی بود تا خیلییی خودمو اذیت کنم
از حسادت شدید داشتم خفه میشدم
نه حسادت به بچها، پر از مقایسه بودم، واقعا نمیخوام اینجوری باشم، دارم داغون میشم کمکم کنید، خیلییی حساسم و همچیو دارم سخت میگیرم.