جدایی از نامزد

دکمشو بزن  با چهل سال سن  عقل نداره فردا میخواد واسه تو زندگی درست کنه بهش اعلام کن که ازش شکایت میکنی 

به بزرگتری که تو مجلس بله برون به عنوان شاهد بوده بگو تا بهش تذکر بدن 

منم با کسی نامزد کردم  تو نامزدی فهمیدم به دردم نمیخوره اما خانواده ی من و خانواده ی اون آقا خودشون رو کشتن تا من به هم نزنم و لی من مقاومت کردم حرف شنیدم توهین دیدم تهمت خوردم اما کار خودمو کردم   تلاشت رو بکن این بشر به درد بخور نیست وقتی خانوادشم برات ارزش قائل نیستن یه دعوت نکردن تورو تو یه سال واقعا به چی این آقا میخوای دل ببندی ن خانواده درست حسابی داره ن خودش لایقه   

آبرورو ول  کن  یه ماه پشتت حرف بزنن بهتر از اینه که بخوای با بچه برگردی 

چند سالته دوس داشتی بگو

من ۳۲ ازدواج کردم 

الان که نامزدی بی احترامی ببینی وای به حال آینده 

صبر کن انشاالله یه قسمت خوب میاد سراغت  

من بارها به بن بست خوردم و پشیمون شدم که چرا به هم زدم چون نیازهام آزارم میداد اما توکل برخدا کردم و اداما دادم تا خودش برام درست کرد  اگه برات تعریف کنم یه کتاب چند صفحه ای میشه  اما امیدم رو از دست ندادم 

انشاالله یه بخت خوب میاد که همه ی این ناراحتیهارو بشوره ببره 

واسه منم دقیقن زمانی اتفاق افتاد که بی خیالش شده بودم 

 بسپار به خودش  

جلدی😅😅😅

ببخش بی پرده می نویسم

پس خیلی بیخود و عوضیه 

تصمیم خوبی گرفتی محل سگ بهش نذار