خب میفرمودی خُلیژا خانم
گفت دیگه حق نداری رژ بزنی
هیچوقت یادم نمیره لوازم آرایشی درب و داغونم که تو جوب میرفت
و منم با دنیای دخترونم خدافظی میکردم
یکم دیگه تلاش کنید تیم فوتبال ساحلی موج سواران آلمینیوم سازی رو تشکیل میدین
من که لات بودم سعی کردم ادای دخترای ناز و عشوه ای دربیارم
رفتم تعمیرگاه پولای بابام کش رفت
سوار اتوبوس شدم به سمت مقصدی نامعلوم
ایشالا که حداقل نویسندش خودتی
تو اتوبوس خواب و بیدار بودم که چیزی رو بازوم حس کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز