بعضی وقتا رها کردن جزئی از عشق و علاقه هست
من التماسش کردم زنگ زدم گریه کردم
ولی چیکار کرد ؟
رید بهم هر چی دلش خواست گفت بهم
نمیدونم چطوری توصیف کنم حالمو تو اون لحظه
کارم به بیمارستان و بستری رسید
حتی این خبر رو شنید ولی انقد به خودش زحمت نداد ی پی ام بده به عنوان ی رفیق
ی آدمی که ی مدت کنار هم بودیم حالمو بپرسه
سخت بود زندگی کردن بدون اون
هر لحظه هر اتفاقی می افتاد دلم میخواست برم براش تعریف کنم
وقتایی که از خانوادم یا بقیه حالم گرفته میشد دلم میخواست بهش پناه ببرم و با حرفاش آرومم کنه
ولی نبود
نبودنش ی حفره خالی تو قلبمه